کد مطلب:141709 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:142

مبارزه عبدالله
عبدالله برای پاسخ گویی «یسار» و «سالم» از جای برخاست، امام او را اجازه داد و فرمود: «انی لاحسبه للاقران قتالا! اخرج ان شئت!؛ او را برای مبارزه با همتای خود نگه داشته ام، اگر مایلی (برای جنگ) خارج شو!» لحظاتی بعد، او وارد میدان شد. آن دو پرسیدند تو كه هستی؟ عبدالله خود را معرفی كرد. آنها گفتند: ما تو را نمی شناسیم. باید برای كارزار با ما افرادی چون «زهیر»، «حبیب» و یا «بریر» بیایند. در حالی كه «یسار» فاصله چندانی با «عبدالله» نداشت، گفت: «ای حرامزاده، آیا مایلی با من مبارزه كنی؟»


سپس با شمشیر به او حمله ور شد. در این درگیری «سالم» از جانبی دیگر به عبدالله روی آورد كه دوستانش فریاد برآوردند: «عبدالله» بهوش باش، غلام خونت را نریزد» اما او اعتنایی نكرد و «سالم» با شمشیر به او حمله كرد. «عبدالله» هنگامی به خود آمد كه دیر شده بود. او به ناچار دست چپ خود را جلو آورد تا از خود دفاع كند، ولی انگشتان دستش قطع شد. عبدالله به «سالم» نزدیك شد، پیش از این كه او خود را جمع كند او به را قتل رساند. دیری نگذشت كه «عبدالله» روی به سوی حسین علیه السلام كرد و شعار پیروزی سر می داد در حالی كه هر دو را كشته بود. [1] .



«ان تنكرونی فانا ابن كلب

انی امرؤ ذو مرة و غضب



و لست بالخوار عند النكب [2] .

اگر مرا نمی شناسی من پسر كلب هستم، آری من شخصی قوی و سخت هستم. و در سختی ها هرگز تسلیم نخواهم شد».




[1] مقتل الحسين مقرم، ص 293.

[2] الارشاد، ج 2 ص 101.